محمدساممحمدسام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

هدیه ای از طرف خداوند

دوباره می‌خواهیم شروع کنیم برای ثبت خاطرات، این بار من و محمدسام باهم

یادداشت هایی برای پسرم 2

1391/4/2 17:38
نویسنده : شادی خزانی
614 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، به گرمای لحظاتی که تو را حس می کنم در وجودم، با تو گرم و پر هیجان هستم ای خورشید خاموش نشدنی زندگی ام

همچون یک رودخانه که آرام می گذرد روزهای زندگی تو در وجود من نیز آرام آرام می گذرد و به انتها نزدیک می شود نمی دونی که چه حس تلخ و دردناکی است این حس که قراره تو از وجود من جدا بشی

ساعت های دونفره مان پر از لحظه های زندگیست، ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقی است

ای جان من، می دانم که همیشه برای من همینگونه پاک و معصوم خواهی ماند مثل یک گل، به وسعت دنیای بزرگ و عجیبمان تورو می خواهم در این حس و حال دلتنگی

امواجی از این روزهای به یادماندنی تورا می خواهم برای دریای خاطرات روزهای آینده ام که تو را از وجود من جدا خواهند کرد، تو همنفسمی، ای که تو با یک صدا تمام احساسات مادرانه ام را میفهمی حتی سکوت پر از معنی من را تنها تو درک کرده ای

عزیزم این وجود توست که مرا به آتش کشیده است چقدر این حس زیباست و چه بی انتهاست این عشق مادرانه و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم با تو ، تویی که برایم از همه کس و همه چیز عزیزترینی

میخوانمت و برایت می نویسم تا دلم آرام بماند

«پی نوشت:نازنین مادرم تازه حرفهای پنهان در عمق چشمانت را درک می کنم و به نادانی ام در برخورد با تو لعنت می فرستم»

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

maman e maneli
13 تیر 91 0:36
be salamat faregh mishin enshaalah


مرسي عزيزدلم