محمدساممحمدسام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

هدیه ای از طرف خداوند

دوباره می‌خواهیم شروع کنیم برای ثبت خاطرات، این بار من و محمدسام باهم

آرامش

وقتی خسته ام، وقتی کلافم، وقتی دلتنگم ،بشقاب ها را نمی شکنم، شیشه ها را نمی شکنم، غرورم را نمی شکنم، دل کسی را نمی شکنم، در این دل تنگی ها به تو نگاه می کنم و آروم میشوم لحظه‌ های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت..... ...
11 تير 1392

گذر زمان

نازنینم روزهایمان بی محابا در حال عبور است و من نگران از آینده مبهم...... نگران از اینکه تو چه میشوی،ما چه میشویم و.....هراسان نگاهت میکنم ودر ذهن روزهای سخت و آسانمان را مرور می کنم مثل یک فیلم کوتاه  میترسم مادر....میترسم برای دوست داشتنت زمان کم بیاورم...میترسم ثانیه ها بگذرن و روزمرگی هایم ازخاطرم پاک کند کودکی ات را...... نگاهم میکنی...پاک،معصوم و عاشقانه و به من میخندی به هراس هایم و دلخوریهام آرام درگوشت میگویم بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟ بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــ رد...
11 تير 1392

دوستت دارم کودکانه

    حرفهای زیادی بلد نیستم … من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرفهایم را دزدید … از عشق چیزی نمی دانم اما دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر کنی ! با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام … تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت : دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا !انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم تنها یک جمله!  دوستت دارم چقدر این دوست داشتنهای بی دلیل خوب است… درست مثل همین باران…که بی سوال … فقط می بارد…آرام …شمرده شمرده…فقط می بارد… چقدر این دوست داشتن های بی دلیل ...
13 بهمن 1391

آسوده بخند

پسر عزیزم همیشه سعی کن تا در زندگی شاد باشی هر 60 ثانیه ای که با عصبانیت، ناراحتی یا غصه بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر یه تو باز نمیگردد  زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعا عاشق باش، بدون محدودیت بخند،آسوده بخند و هیچ چیزی که باعث خنده ات میگردد رد نکن  خنده های تو دلیل زنده ماندن برای من است مامان شادی تمامی شادی های دنیا را برایت آرزومنداست ...
13 بهمن 1391

یادداشت هایی فقط برای تو پسرم

می خوام امروز برایت حرفهایی بزنم که مطمئنم روزیی حتما به کارت می یاد مامانی پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق می شی.  میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی می گی که دوسش داری!...  این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....!  که تو حاصل عشقی  پســ ـرم...مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت می خوره...  عزیز دلم ! یک وقتهایی زن_ رابطه بی حوصله و اخموست، روزهایی میرسه که بهونه می گیره.  بدقلقی می کنه و حتی اسمتو صدا می کنه و تو به جای جانم همیشگی می گی :"بله"  و اون میزنه زیر گریه....  زنها موجودات عجیبی هستند پسرم...  موجوداتی که می تونی با م...
10 دی 1391

زنده بمون

محمد سام عزیزم بیشتر مواقعی که بغلت می کنم تا بهت شیر بدم شروع می کنم به دعا کردن برای همه، مریضها، گرفتارها همه نی نی های مریض و ..... ولی امروز میخواهم برای تو دعا کنم برایت حرف بزنم و از تو هم می خواهم که،حرفهایم را به دقت گوش کنی و برای خودت دعا کنی  شب ها زود بخواب، صبح ها زودتر بیدار شو. .. نرمش کن، بدو،غذا بخور زیر بارون راه برو، گلوله برفی درست کن  هر چند وقت یک بار نقاشی بکش در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن  سفید بپوش  آب نبات چوبی لیس بزن بستنی قیفی بخور به کوچکتر ها سلام کن  شعر بخون، نامه ی کوتاه بنویس زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش به دوست های قدیمی ت تلفن بزن ...
10 دی 1391

وقتی تو خواب بودی.......

امروز بی خیال و آسوده از غم های دنیا خوابیده بودی،کنارت نشستم و به این آسوده خوابیدنت غبطه خوردم و دوباره اون حس افسردگی قدیمی به سراغم اومد،به این فکر کردم که اگه الان بچه نداشتم برای خودم راحت میرفتم بیرون،ورزش می کردم ،کلاس می رفتم با مامانم مثل گذشته می رفتم خرید،قرا 5شنبه و بازار رفتن و نشستن تو رستوران و بی دغدغه غذاخوردن، راحت سوار اتوبوس و مترو شدن ،آهنگ گذاشتن و رقصیدن و .. همه سرجای خودش بود ولی الان چی؟فقط باید بشینم تو خونه و بچه داری کنم ، شبها نخوابم،مراقب دستشویی کردن و شیر خوردن یک بچه باشم و شاید آخر هفته اگه رضا حوصله داشت بریم خونه مامانامون و شب زود برگردیم و دوباره تکرارو تکرار و تکرار..... داشتم فکر می کردم وسط این هم...
10 دی 1391
1