محمدساممحمدسام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

هدیه ای از طرف خداوند

دوباره می‌خواهیم شروع کنیم برای ثبت خاطرات، این بار من و محمدسام باهم

گذر زمان

1392/4/11 19:38
نویسنده : شادی خزانی
574 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم روزهایمان بی محابا در حال عبور است و من نگران از آینده مبهم......

نگران از اینکه تو چه میشوی،ما چه میشویم و.....هراسان نگاهت میکنم ودر ذهن روزهای سخت و آسانمان را مرور می کنم مثل یک فیلم کوتاه 

میترسم مادر....میترسم برای دوست داشتنت زمان کم بیاورم...میترسم ثانیه ها بگذرن و روزمرگی هایم ازخاطرم پاک کند کودکی ات را......

نگاهم میکنی...پاک،معصوم و عاشقانه و به من میخندی به هراس هایم و دلخوریهام آرام درگوشت میگویم

بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــردیــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانتکــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد

و خندان

خندخمنم میخندم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریم مامان بهار
13 تیر 92 17:00
سلامممممممم
همیشه بخندید مادر و پسر
شاعر میگه
بخند فرصت تکرار اینچنین تو نیست
شادی جون خیلی وقته نیستی ....


سلامممممم عزيزم مرسي درگير بچه داريم دوستممممم
مامان پویان و آیسان
15 تیر 92 19:22
عشیشششششششششششم دندوناشو
مامان دنیز
6 مرداد 92 11:28
خوش خنده شیطون بلا